گربه ی بی چاره ای شد گشنه کام / هر طرف می گشت حتی پشت بام  
شایدش گنجشگکی گیرد به چنگ / یا که موشی را بگیرد تنگ تنگ
بخت او بسته، نبودش هیچ راه / رفت پشت باب یک منزل به آه
با زبان خود بگفت از وضع خود / خسته کرد  ارباب خانه خود به خود
صاحب خانه گرفت  آن گربه را /با سیاست کرد آرام گربه را 
چوبکی بر پشت گربه بسته کرد/ بر سر آن،  ماهی ای آویزه کرد
از دهان گربه تا ماهیِ ناز/ فاصله شد یک وجب انگشتِ باز
گربه مشغول دویدن شد به تیز / چنگ و دندان بهر خوردن کرد تیز
او دوید و ماهی اندر پیش او/ فاصله مانع برای نیش او 
خسته شد گربه از این کار نُنُر / صاحب خانه ز خنده روده بُر
وضع ما چون گربه ی بیچاره شد / خانه و کاشانه ها آواره شد

ای جمالی نصرت الله نحیف/ غصه کم خور تانگردی تو ضعیف