خرد در شاهنامه۱۰
خرد در شاهنامه ۱۰ قسمت پایانی
ملاحظه مي شود: تا عقل و خرد نباشد نه تجربه اي از گذشته خواهد بود و نه زاد و توشه اي از گذشتگان براي بازماندگان يا اگر سري به داستان مشهور اكوان ديو(رستم و ديو) بزنيم كه به رستم گفت به كوه اندازمت يا به دريا و رستم با انديشه و خرد خويش از وارونه كاركردن ديو، فهميد كه بايد هر چه ديو مي گويد در خواست برعكس آن را داشته باشد:
چو رستم به گفتار او بنگريد هوا در كف ديو وارونه ديد
چنين گفت با خويشتن پيل تن كه بُد نام بردار هر انجمن
گر اندازدم گفت: بر كوهسار تن و استخوانم نيايد به كار
به دريا به آيد كه اندازدم كفن سينه ي ماهيان سازدم
وگر گويم او را به دريا فكن به كوه افكند بدگهر اهرمن
همه واژگونه بوَد كار ديو كه فرياد رس باد گيهان خديو...
به كوهم بينداز تا ببر و شير ببينند چنگال مرد دلير
ولي ديو با خود انديشد كه بايد رستم را به دريا اندازم تا خوراك ماهيان گردد:
به درياي ژرف اندر انداختش زكينه خور ماهيان ساختش
ستیزه گری یا همیشه بر طبل جنگ نواختن را فردوسی از روی خرد نمی داند؛ او در تلاش است تا انسان را به وادی آشتی و صلح بکشاند:
سر مرد جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد (شاهنامه قریب .ج 1 ص 156)
سخن رفتشان یک به یک همزمان
که از ماست بر ما بدِ آسمان
بیا تا ببخشیم روی زمین
سراییم یک با دگر آفرین
بر آن بر نهادند هردو سخن
که در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم و به داد
ز کار گذشته نیارند یاد(شاهنامه قریب .ج 1 ص 160)
ببخشیم و زان پس نجوییم کین
که چندین بلا خود نیرزد زمین(شاهنامه قریب .ج 1 ص 173)
در جای دیگر می گوید:
ز دلها همه کینه بیرون کنید
به مهر اندرین کشور افسون کنید
ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بی گناهان نباید برید
نیاید جهان آفرین را پسند
که جویند بر بی گناهان گزند (همان ص 717)
نگر تا نیازی به بیداد دست
نگردانی ایوان آباد پست
کسی کو به جنگت نبندد میان
چنان ساز که اش از تو ناید زیان
که نپسندد از ما بدی دادگر
سپنج است گیتی و ما برگذر
به هر کار با هر کسی داد کن
ز یزدان نیکی دهش یاد کن(همان ج 1 ، ص 593)
فردوسی خردمند را دردمند می داند. او بر چنین باور است، خرد با بی دردی و بی خیال بودن نسبت به همنوعان سر سازگاری ندارد؛ از ستمگری و از ستم دیدگی، گرسنگی دیگران و شکمبارگی چشم پرکنان جامعه نمی تواند چشم بپوشد و لب فرو بندد:
جهاندار نپسندد از ما ستم
که باشیم شادان و دهقان دژم(پادشاهی کسری انوشیروان )
دگر گفت کاندر سرای سه پنج
نباشد خردمند بی درد و رنج
آنچه را فردوسی در اینجا آورده، درست همان است که از حضرت امیرالمؤمنین فراگرفته:
«لولا حضور الحاضر... ما اخذ الله علی العلما اَلاّ يقارّوا علی كِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم؛ لَاَلقيتُ حبلَها علی غارِبِها و لَسَقَيتُ آخِرَها بِكَأسِ اَوّلِها» (آخرخطبه سوم نهج البلاغه):
«...اگر خداوند از دانشمندان(آگاهان دلسوز) پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگر و گرسنگي ستمديده آرام نگيرند، به یقین مهار شتر حكومت را بر کوهانش انداخته و پايان آن را چون آغازش انگاشته و شتر خلافت را به آبشخور اول آن سیراب می کردم.»
خردمند گر دل کند بردبار نباشد به چشم جهاندار خوار(شاهنامه 7جلدی شرکت سهامی کتابهای جیبی تهران 1376 ج ششم ص 254)
خوری یا بپوشی و یا گستری سزد گر به چون و چرا ننگری
کزین سه گذشتی همه رنج و آز اگر بخردی جز به شادی مناز (شاهنامه 7جلدی شرکت سهامی کتابهای جیبی تهران 1376 ج سوم ص207)
دلت با زبان هیچ همسایه نیست روان تو را از خرد مایه نیست
...
کسی را که از بن نباشد خرد گمان بر تو بر مهربانی برد
ولیکن سرشت تو بُد خوی بد تو را کی گذارد به راه خرد(شاهنامه 7جلدی شرکت سهامی کتابهای جیبی تهران 1376 ج سوم ص 258)
تصویری از خرداد ماه 1390 - زندگینامه علمی: