حکایت دو مست و بن بست:
دو مست فرو مغزِ پُر ادَّعا!/
برفتند در کوچه، بن بست را[ه]

یکی شان نگاهی به دیوار کرد/
بگفتا چه سازیم ای یار مرد

بگفتا رفیقش به مستانه گفت/
که باید رهی برگشاییم جُفت

لباس اضافه ز تن برکَنیم/ فشاری به دیوار بر هم زنیم

چنین کرده و زور بر هم زدند/
گمانشان که دیوار جا کنده اند!

به هنگام زور و فشار آن چنان/
لباسشان ربود دزد در آن زمان

نگاهی به پشت سر انداخته/
لباسشان ندیدند و ره باخته!

گمان کرده دیوارِ جا کن شده/
جلو رفته بسیار و ره وا شده!

بگفتند برگشته و رخت خویش/
بپوشیم و بر راه برگشته پیش

شدیم دور بسیار از رخت خویش/ که دیوار بردیم بسیار پیش

به هنگام مستی، سخن، حرف مفت/
نباشد بر آن ارزشی هرچه گفت

زبان گشت بیهوده در هر سخن/
اگر مست و بی عقل گفتی سخن

اَلا مستِ لایعقلِ بی خرد/
بُوَد مغز تو از "پِهِن" با پدر!

دو مست فرو مانده در "بسته ره"/
ندیده لباسی چو برگشته ره

چو مستی ز سر رفت در این زمان /
بدیدند بن بست باشد همان

نه دیوار جا کن شده با فشار/
رباینده بُرد البسه ای هوار

مشو مستِ قدرت اَیا بدگُهر/
به بن بست گردی اسیرِ شرَر

شرر سر زند از پی مستی ات/
به دار هلاکت سپاری تنت

جمالی بَرِ مست نُصحَت کجاست/
اثر کی نماید چو بادِ هواست

نصرت الله جمالی
۱۱/۵/۱۴۰۲
حدیثی را که دوست گرانقدر جناب حسین ناصری در نظر ارزشمندش در ذیل این شعر آورده است اینجا اضافه کردم:
امام علی عليه السلام :

يَنبَغِي للعاقِلِ أن يَحتَرِسَ مِن سُكرِالمالِ ، وسُكرِ القُدرَةِ ، و سُكرِ العِلمِ ، و سُكرِ المَدحِ ، و سُكرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِكُلِّ ذلكَ رِياحا خَبيثةً تَسلُبُ العَقلَ وتَستَخِفُّ الوَقارَ .

امام على عليه السلام :

سزاوار است كه خردمند از مستى ثروت، مستى قدرت، مستى دانش، مستى مدح و ثنا، مستى جوانى بپرهيزد زيرا هر کدام از اين مستيها بادهاى پليدى دارد كه عقل را مى ربايد و وقار و سنگینی ارزش انسان را سبک و از بين مى برد .

غرر الحكم: 10948 (غررالحکم ترجمه انصاری فصل ۸۷ حدیث ۲۷ ص ۸۶۲)