خرد در شاهنامه با چاشنی احادیث قسمت پانزدهم

*خردمند مردم آزار نیست: 15

اذیت وآزار، رنج و گرفتاری، بیم و ترس، رعب و وحشت، از جانب انسان دانا بر مردم فرود نمی آید برعکس، انسان عاقل و خدا گرا به دنبال فراهم آوردن زمینه ی برداشتن چنین زنجیرهای سختی آفرین از دوش و دست و پای مردم است تا مردم به آسایش و راحتی برسند. قرآن، سوره ی اعراف آیه ی157، راه و روش پیام آورش را چنین بیان می کند: اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ:

همان كسانى كه از فرستاده‌ی خدا، پيامبرِ "جامعه ی مکه" پيروى مى‌كنند: صفاتش به ‌صورت نوشته در تورات و انجيلِ نزدشان است، مى‌يابند كه آنان را به نیکی فرا می خواند و از زشتی بازمى‌دارد؛ چیزهای پاكيزه را برآنان ‌حلال مى‌شمرد؛ و ناپاكي‌ها را بر ایشان آنان حرام مى‌كند؛ و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر دوش و گردنشان بود، برمى‌دارد؛ پس كسانى رستگارند كه به او ايمان آورده، ياريش كردند و از نورى كه بر او نازل شده، پيروى نمودند.

پیامبرگرانقدراسلام نیز در یک جمله کوتاه، مسلمانی را اذیت و آزار نرساندن به انسان ها می داند:

المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلمونَ مِن لِسانِهِ و يَدِهِ(كنز العمّال، 738؛ صحیح بخاری حدیث 10، برگرفته از اینترنت): مسلمان کسی است که گفتار و کردارش باعث اذیت و آزار دیگران نباشد. مفهوم مخالفِ این حدیث متواتر می شود: در صورتی که مردم در امن و آسایش نباشند پس آن شخص آزار رساننده، مسلمان نیست.

هشدار امام علی ع هم جدا شدن دیگران از انسان را نتیجه بار سنگینی است که بر دوش آنان می گذارند: إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ (حکمت ۴۷۲ نهج البلاغه) درباره ی مذمت و نكوهش اذيت و فراهم كردن اسباب خشم و غضب ديگران است كه هر كسي برادر مؤمن خود را با رفتار و كردارش به خشم و غضب آورد یا بارسنگینی بر دوش آنان اندازد که باعث خشم و نفرت مردم شود؛ در واقع اسباب جدايي و فاصله گرفتن او را فراهم كرده است. اذيت و آزار، به خشم آوردن برادران مؤمن امري اختلاف افکن و ناپسند است و محبت و مهر به بزرگان حکومت هم را از دل مردم، پاک می کند و بر عکس کینه و نفرت بزرگان را در دلشان جایگزین و افزون می کند:
- عَاتِب أَخَاكَ بِالاِحسَانِ إِلَيهِ، وَ اردُد شَرَّهُ بِالاِنعَامِ عَلَيهِ: برادرت را (هنگامى كه خطايى از او سر مى زند) با نيكى كردن به او سرزنش كن! و آزارش را با انعام و هدیه ای به او برطرف کن (نهج البلاغه صبحی صالح حکمت ۱۵۸) این سخن حضرت امیر به قدرت مداران جامعه نهیب می زند روش خردمندانه در بر خورد با دیگران چنین رفتاری است. روش های دیگر، عاقلانه که نیست هیچ؛ بلکه باعث بدبختی دنیا و آخرت زورمداران است. پس فرومایگان بی خرد را نباید به شغل هایی گمارد که باعث رفتار نابخرادنه با مردم شوند زیرا دودش به چشم بزرگان خواهد نشست. زیرا فرومایگان را خدمت کردن نتیجه اش جز "سزای نیکی بدی" نخواهد بود.
صائب تبریزی می گوید:
عنان به دست فرومایگان مده زنهار = که در مصالح خود خرج می کنند ترا

قرآن می‌فرماید: فَمَن عَفا وَ أَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ (سوره ی شوری، آیه ی۴۰)

هرکس خطای دیگران را مورد بخشش قرار دهد و دنبال اصلاح امور (امت اسلام) باشد پس اجرش با خداست؛ خداوند ستمگران را دوست ندارد .
از این آیه استنباط می شود :
کسی که دیگران را نبخشد و دنبال اصلاح خطاها نباشد و همیشه بر طبل اختلاف و سختگیری بر مردم بکوبد، روشش ریشه در ستم دارد و ستمگر محسوب می شود . مواظب باشیم: در دام این گونه افراد نیفتیم که همراهی با این دسته ما را از ستمگران خواهد کرد.
برگردیم و به دنبال رفع گرفتاری و از بین بردن سختی های مردم باشیم . نه اینکه به قول ضرب‌المثل: تو که باری ز دوشم بر نداری ! چرا باری به دوشم می گذاری؟
بابا طاهر این ضرب المثل را به شعر آورده است :
فلک در قصد آزارم چرائی = گلم گر نیستی خارم چرائی

تِه که باری ز دوشم بر نداری = میان بار سربارم چرائی

دشمنی با دیگران همان آزار و اذیت رساندن است:
امام علی دشمنی کردن، بغض و کینه داشتن نسبت به یکدیگر را نهی فرموده و آن را به ماشین ریش تراشی یا قیچی مو کوتاه کنی تشبیه کرده است که باعث سقوط و از بین رفتن و نابودی می گردد: (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ی ۸۶ صفحه ی ۱۱۸ و نهج البلاغه ی فیض الاسلام خطبه ی ۸۵ ص ۲۰۸) لا تَباغَضوا فَإنّها الحالِقَةُ. در حدیثی از رسول الله هم شبیه آن آمده به طور تفصیلی که در کتب صحاح برادران اهل سنت هست:
(عن الزُّبير بن العوَّام رضي الله عنه أنَّ النَّبيَّ صلى الله عليه وسلم قال(: دَبَّ إلَيكُم داءَ الأُمَمِ قَبلَكُم: الحَسَدُ وَالبَغْضَاءُ، هِيَ الحالِقَةُ، لا أقولُ تَحلقُ الشِّعرَ، وَلٰكِن تَحلُقَ الدِّينَ، والذي نفسي بيده لا تَدخلوا الجنَّة حتى تؤمنوا، ولا تؤمنوا حَتىٰ تَحابُّوا، أفلا أُنبِّئكُم بما يُثبِّتُ ذلك لَكُم؟ أفشوا السَّلام بينكم [4670] رواه التِّرمذي (2510)، وحسَّنه الألبانيُّ في ((صحيح سنن التَّرمذي)) (2510)

این حدیث در "تنبیه الخواطر و نزهة النواظر" مجموعه ی ورّام ج 1 ص 127 با تغییر اندکی چنین آمده است:

دَبَّ إِلَيْكُمْ دَاءُ اَلْأُمَمِ قَبْلَكُمْ اَلْحَسَدُ وَ اَلْبَغْضَاءُ وَ اَلْبِغْضَةُ هِيَ اَلْحَالِقَةُ لاَ أَقُولُ حَالِقَةُ اَلشَّعْرِ وَ لَكِنْ حَالِقَةُ اَلدِّينِ وَ اَلَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ تَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا وَ لَنْ تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا أَلاَ أُنَبِّئُكُم بِمَا يُنبِتُ ذَلِكَ أَفشُوا اَلسَّلاَمَ بَينَكُم: ازبیماری های امت های قبل حسد و کینه توزی به شما سرایت کرده است نمی گویم کینه توزی، موهای سرشما را کوتاه و می تراشد نه، بلکه دینتان را می تراشد. سوگند به آن که جان محمد در دست اوست: وارد بهشت نمی شوید مگر این که مؤمن باشید و تا وقتی به هم محبت نداشته باشید مؤمن نیستید. آیا به شما نگویم چه چیزی باعث محبت می شود؟ سلام را در بین خود آشکارا رواج دهید.

وقتی پیامبر اسلام با یک سلام، دنبال ایجاد محبت وعشق ورزی مردم به یکدیگر است، جایی برای آزار و اذیت دیگران در اسلام باقی نمی ماند. و مؤمن همان است که پیامبراسلام فرمود.

اگر مردم جامعه از همه جهت در آسایش باشند: امنیت جاده ها و شهرها ، ساماندهی اوضاع اقتصادی مردم که در رنج و عذاب برای لقمه نانی نباشند؛ سلامت جامعه از لحاظ بهداشت و رفع بیماری ها از جسم و جان مردم؛ نشان می دهد سران جامعه به این حدیث صحیح و متواتراهل حدیث جهان اسلام عمل کرده است.

امام علی ع: کَسبُ العَقلِ کَفُّ أذیٰ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 69 ص 572): خرد یابی از اذیت و آزار دیگران دست کشیدن است. ولی انسان های بدسرشت، خوی و خصلتشان آزار رسانی است.

- اَللَّئیمُ یُدَرِّعُ العارَ و یُؤذِی الأحرارَ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص 87): انسان پست فطرت جامه ی ننگ بر تن کند و آزاد مردان را بیازارد.

- اَللَّئیمُ لایُرجیٰ خَیرُهُ وَلا یُسلَمُ مِن شَرِّهِ وَلا یُؤمَنُ مِن غَوائِلِهِ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص 82): امیدی به خیر انسان بدسرشت نیست؛ نمی شود از بدی اش در سلامت بود؛ و از گرفتاری هایش نمیتوان در امان ماند.

اگر انسان به خدا ایمان داشته باشد نمی تواند در اندیشه ی اذیت کردن باشد؛ یا جایی گام بردارد که به مردم آزار رساند:

- اَلمُؤمِنُ مَن تَحَمَّلَ أَذَی النّاسِ وَلا یَتَأَذّیٰ أحَدٌ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص 103): مؤمن کسی است که اذیت رسانی دیگران به خودش را بر دوش می کشد وهیچ کس را نمی آزارد.

- اَلحازِم ُ مَن کَفَّ أذاهُ(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل1 ص45): انسان دور اندیش، مردم آزارنیست.

- اَلجَهلُ مُمیتُ الأحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشِّقاءِ(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل 1 ص 54): نادانی زنده ها را می کُشد و بدبختی همیشگی را در پی دارد.

بدان کس دهد کو سزاوارتر = خرددارتر هم بی آزارتر

نباید نمودن به بی رنج رنج = که برکس نماند سرای سپنج

همه راستی باید و مردمی = ز کژّی و آزار خیزد کمی

به خیره میازار جان کسی = نباید که پیچی ز داور بسی

بی آزاری زیردستان گزین = بیابی ز هرکس به داد آفرین

بی آزاری و مردمی بهترست = کرا کردگار جهان یاورست

بی آزاری و مردمی بایدت = گذشته چو خواهی که نگزایدت

بی آزاری و راستی بایدت = چو خواهی که این خورده نگزایدت

بی آزاری و راستی برگزین = چو خواهی که یابی به داد آفرین

بی آزاری و سودمندی گزین = که این است فرهنگ و آیین دین

میازار کس را ز بهر درم = مکن تا توانی به کس بر ستم

میازار کس را که آزاد مرد = سر اندر نیارد به آزار و درد

نیاید جهان آفرین را پسند = که جویند بر بیگناهان گزند

بترس از خدا و میازار کس = ره رستگاری همین است و بس

بپرهیزد از هرچ ناکردنیست = نیازارد آن را که نازردنیست

چو روز تو آید جهاندار باش = خرد مند باش و بی آزار باش

تو بیدار باش و جهاندار باش = خردمند و راد و بی آزار باش

هر آنکس که اندیشه ی بد کند = به فرجام بد با تن خود کند

که پرهیز از آن کن که بد کرده ای = که او را به بیهوده آزرده ای

دگر گفت کان کو ز راه گزند = بگردد بزرگست و هم ارجمند

چنین داد پاسخ که کردار بد = بسان درختیست با بار بد

اگر نرم گوید زبان کسی = درشتی به گوشش نیاید بسی

سه دیگر که بر بد توانا بود = بپرهیزد ار ویژه دانا بود

به گیتی درآن کوش چون بگذری = سرانجام نیکی برِ خود بری

جز از داد و خوبی مکن در جهان = چه در آشکار و چه اندر نهان

خود آزردنی نیست در دین ما = مبادا بدی کردن آیین ما



راه اصلاح مخالفان از دیدگاه حضرت امیر ع:

انسان همیشه مخالفان و موافقانی دارد؛ برای کم کردن مخالفان، نظر امام علی این است که راه مقابله با آنها ایجاد رعب و وحشت افکندن بر دل آنها نیست بلکه برترین روش، نیکی کردن به آنان است.

پس احسان و نیکی دلرباست. احسان یعنی نیکی کردن به دیگران. قرآن می فرماید: اگر نیکی نمودید به خود نیکی کردید و اگر بدی نمودید به خود بد کرده اید : اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِاَنفُسِکُم و اِن اَسَأتُم فلها(اسراء آیه ی 7). این نیکی به دیگران برگشت و بازتابش به خود نیکوکار است یعنی هم برایش در دنیا دارد و هم اثر در آخرت.

یکی از بهره های دنیایی، گرایش دل ها به نیکی کننده است و چه عاملی از این بهتر که دل های دیگران را به سوی نیکوکار بکشاند. این نتیجه را در بیان حضرت رسول الله (ص) مشاهده فرمایید: جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَن أَحسَنَ إِلَيْهَا و بُغضِ مَن أَسَاءَ إِلَيهَا (من‏لايحضره‏الفقيه ج4 ص419): دل ها بر دوستی کسی که به او نیکی کند، سرشته شده و کینه ونفرت از کسی که به او بدی روا دارد آمیخته شده است . واژه ی "جُبِلَت" با "جَبَل"- یعنی کوه - هم ریشه است که در زمین ریشه دارد و از زمین هم سر بر آورده است. طوری این نیکی در دل نیکی شونده اثر گذاشته که هم ریشه دارد و هم نمایان از آن گرایش به نیکی کننده است.

حضرت امیر(ع) نیز از اثر نیکی به دیگران این نکته را می فرماید که نیکوکار مالک قلب و دل نیکوشونده می شود: بِالإحسانِ تُملَكُ القُلُوبُ» (غررالحکم ترجمه انصاری فصل 18 ص 335).

- اَلإنسانُ عَبدُ الإحسانِ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص15): انسان بنده ی کسی است که به او نیکی کند. احسان دارای چنین قدرتی ست. با چه قدرتی می توان آن را مقایسه کرد. هیچ قدرتی دارای چنین اثر ریشه داری نیست. کجایند آن هایی که می خواستند با غیر از این مسیر، به جلب قلوب دیگران برسند. نه شمشیر چنین توانی دارد و نه لشکر. از همه مهمتر، این که: بخشیدن دیگران به خاطر بدی کردنشان به ما، برترین نیکی به حساب می آید.

- اَلعَفوُ اَحسَنُ الإحسانِ(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل 1 ص 13): عفو و بخشش دیگران بهترین نیکی است.

در ضرب المثل فارسی داریم:

"احسان همه خلق را نوازد؛ آزادان را چو بنده سازد".

ریشه ی نیکی به دیگران به داشتن صفت "رحمان" خدایی در ذات انسان بر می گردد. اگرانسان این صفت خدا را داشته باشد به دنبال محبت کردن به مردم است. دوست داشتن مردم به این صفت خدایی بر می گردد.

امام علی ع هم: احسان و نیکی به دیگران را همان محبت و دوستی می داند: أَلإِحسانُ مَحَبَّةٌ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص9)

در فرمایش دیگری امام علی ع، گستره ی کمند محبت را بندگی دیگران به نیکوکار می داند به عبارت دیگر: هستند افرادی که به آنها نیکی می شود و آنها قدر شناسی می کنند و همیشه فرمانبر نیکی کننده اند.

- كَم مِن إنسَانٍ اِستَعبَدَهُ إحسَانٌ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 63 ص550): چه بسیارند انسان هایی که بنده ی نیکی کردن شده اند. یا جمله ای شبیه به این حدیث:

- اَلإحسانُ یَستَعبِدُ الإنسانَ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص 28): نیکی کردن به انسان اورا بنده می سازد.

البته یادآوری این نکته لازم است که انسان های فرومایه یا بدسرشت که سزای نیکی را با "بدی" می دهند ، خوی و خصلتشان بر خلاف نیک سرشتان است. امام علی ع:

- اللَّئيمُ لا يُرجىٰ خَيرُهُ؛ وَ لا يُسلَمُ مِن شَرِّهِ؛ وَ لا يُؤمَنُ مِن غَوائلِهِ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 1 ص82): انسان فرومایه، نه به خيرش اميدى است؛ و نه از شرّش می شود در سلامت بود؛ و نه از گزندهايش می توان در امنیت قرار گرفت.

- إحذَرِاللّئیمَ إذا أکرَمتَهُ و الَّرذلَ إذا قَدَّمتَهُ وَ السِّفلَةَ إذا رَفَعتَهُ(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل 4 ص 143): هنگامی که به انسان فرومایه ای نیکی می کنی و بزرگش می داری، بترس؛ و هنگامی که انسان پستی را بر خود پیشی می داری از او بر حذر باش؛ و اگر انسان بد سرشتی را بالا آوردی از او بترس.

آری احسان و نیکی عاملی می شود که روحیه عناد و دشمنی از دیگران، برتو فروکش کند و نیروی بازدارنده ای می گردد تا خیالت از آنان راحت گردد. از طرف دیگر نیکی کردنت، بیشتراز درگیری تو برآنها، بر خشمشان درونیشان می افزاید و باعث می شود به نیکی گرایند و خود را اصلاح کنند. برایشان سخت خواهد گذشت که چرا به جای عتاب وعقاب به ما، از درِ مهربانی باما وارد شده است؟

- اِنَّ اِحسانَکَ الی مَن کادَکَ مِن الأضدادِ و الحُسّادِ لَأغیَظُ عَلَیهِم مِن مَواقِعِ إسائَتِکَ مِنهُم و هُو داعٍ الی إصلاحِهِم(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل نهم ص251): خوبى كردن تو به دشمنان و بد خواهانت از بدى كردنت به آنها در ايشان مؤثرتر است و موجب اصلاح آنان مى شود.

در احادیث دیگری نیز از همین باب، نیکی کردن را ابزار گرایش به شخص نیکوکار بیان می کند که فقط متن حدیث را می آوریم:

- اَحسِن تَستَرِقّ (غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل 2 ص108): به مردم نیکی کن تا فرمانبر تو شوند.

- اَحسِن اِلَی المُسیئِ تَملِکُهُ (غررالحکم ترجمه انصاری فصل 2 ص 109): با بدکردار نیکی کن تا صاحبش شوی.

- اَحسِن الی مَن شِئتَ و کُن اَمیرَهُ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 2 ص 112): به هرکس خواهی نیکی کن تا امیرش گردی.

- اَلإحسانُ تَستَرِقُّ الإنسانَ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل اول ص 35): نیکی کردن به دیگران طوق بندگی را بر گردن او می اندازد. نه با رعب و وحشت افکنی!

در اصل: "النَّصرُ بِالرُّعب" هم حد و مرزی دارد نه راه نامتناهیِ خون ریزی برای آفرینش ترس و هراس افکنی! النّصرُ بِالرُّعبِ را باید از سنت پیامبر یاد گرفت و به کار بُرد. شبی که برای "فتح مکه" بیرون مکه ماندند و آتش در جای جای اردوگاه خود روشن کردند، مصداق بارز "رعب" است. پیامبر می توانست با "لشکر"خود، گروه های کشتار درست کند و چند تن از سران مکه را بکُشد و پیروزی بر مکه را زودتر و آسانتر به انجام رساند ولی با توقف شبانه و آتش افروزی بدون خونریزی توانست بر اهل مکه پیروز شود. این روش خردمندانه آن حضرت بود.

بنابراین در برخورد با مخالفان نباید بیشتر دنبال ایجاد کینه و دشمنی بود. همان بهتر که از روش ارائه شده توسط سنت رسول الله و فرمایش امام علی استفاده نماییم تا جامعه در آرامش باشد. خواست آفریدگارجهانیان و یاران پاکِ نیک کردار، نیکی کردن به دیگران است که بهره ی این جهانی و آن جهانی را دارد. حال سفارش های حکیمانه ی فردوسی را بیاوریم تا هماهنگی اورا با سفارش های خداگونه ی اسلام برنِگریم:

ز گیتی جهان‌آفرین را پرست = ازو دان به هر نیکی زور دست

خداوند گردنده خورشید و ماه = روان را به نیکی نماینده راه

خداوند جان و خداوند رای = خداوند نیکی ده و رهنمای

به نیکی گرای و به نیکی بکوش = بهرنیک و بد پند دانا نیوش

نگر تا نداری به بازی جهان = نه برگردی از نیک پی هم‌رهان

همه نیکی‌ات باید آغاز کرد = چو با نیک‌نامان بُوی هم‌نورد

به گیتی درآن کوش چون بگذری = سرانجام نیکی بر خود بری

نباید که بینند رنجی به راه = مکن جز به نیکی بر ایشان نگاه

به شادی بباش و به نیکی بمان = تو شادان بداندیش تو با غمان

ترا باد پیروزی از آسمان = مبادا به جز داد و نیکی گمان

پرهیز و جان را به یزدان سپار = به گیتی جز از تخم نیکی مکار

بیا تا همه دست نیکی بریم = جهانِ جهان را به بد نسپریم

مگرد ایچ گونه به گرد بدی = به نیکی گرایی اگر بخردی

چو نیکی کنش باشی و بردبار = نباشی به چشم خردمند خوار

که خوبی و زشتی ز ما یادگار = بماند تو جز تخم نیکی مکار

بپرهیز و جان را به یزدان سپار = به گیتی جز از تخم نیکی مکار

هرآن کس که او این هنرها بجست = خرد باید و حزم و رای درست

هرآن کس که دارد روانش خرد = به چشم خرد کارها بنگرد

همیشه خرد پاسبان تو باد = همه نیکی اندر گمان تو باد

همیشه خردمند و امیدوار = نبیند جز از شادی روزگار

خرد را کنی با دل آموزگار = بکوشی که نفریبدت روزگار

گر ایدونک بد بینی از روزگار = به نیکی همو باشد آموزگار

بپیچی دل از هرچ نابودنی ست = به بخشای آن را که بخشودنی ست

به کاری نیازد که فرجام اوی = پشیمانی و تندی آرد بروی

همان نیز با مرد بدخواه رای = اگر پندگیری به نیکی گرای

هرآن کس که نیکی فرامش کند = خرد را بکوشد که بیهُش کند

تو تا زنده ای سوی نیکی گرای = مگر کام یابی به دیگر سرای

دگر دیو بی دانش وناسپاس = نباشد خردمند و نیکی شناس

دگر آنک دارد ز یزدان سپاس = بود دانشی مرد نیکی شناس

به نیکی به هر کار کوشا بود = همیشه به دانش نیوشا بود

ز نیکی مپرهیز هرگز به رنج = مکن شادمان دل به بیداد گنج

به هر کار با هر کسی داد کن = ز یزدان نیکی دهش یاد کن

ستوده ‌ترآن کس بود در جهان = که نیکش بود آشکار و نهان

چو بخشایش آورد نیکی‌دهش = به نیکی بباید سپردن رهش

به نیکی ببست از همه دست بد = چنانک از ره هوشیاران سزد

خنک شاه با داد و یزدان پرست = کزو شاد باشد دل زیردست

به داد و به بخشش فزونی کند = جهان را بدین رهنمونی کند

نگه دارد از دشمنان کشورش = به ابر اندر آرد سر و افسرش

به داد و به آرام گنج آگند = به بخشش ز دل رنج بپراگند

گناه از گنهکار بگذاشتن = پی مردمی را نگه داشتن

به پاکان گرایید و نیکی کنید = دل و پشت خواهندگان مشکنید

بکوشید تا رنجها کم کنید = دل غمگنان شاد و بی‌غم کنید

به کوشش بجوییم خرم بهشت = خنک آنک جز تخم نیکی نکشت

سرانجام جای تو خاکست و خشت = جز از تخم نیکی نبایدت کشت



دینداری راستین:

اسلام از زبان علی ع به ما دستور می دهد اگر کسی در مقابلت ایستاد و نسبت به روِشت در دینداری انتقاد کرد و منظورش این بود که از مسیر اشتباهی که می روی ترا به مسیر درست دینداری بکشاند، باید به او محبت کنی نه اینکه با او روش خصمانه داشته باشی و با او برخورد دشمنانه بنمایی.

- اَحبِب فِی اللهِ مَن یُجاهِدُکَ عَلی صَلاحِ دینٍ وَ یَکسِبُکَ حُسنَ الیَقینِ (غررالحکم ترجمه انصاری فصل 2 ص 116): به خاطر خدا دوست بدار کسی را که با تو بر سر دین به مبارزه بر می خیزد تا اصلاح کند و ترا به یقین درستی برساند.

- اَلعَقلُ حَیثُ کانَ آلفٌ و مَألوفٌ (غررالحکم ترجمه انصاری فصل اول ص 44): خرد هرجا باشد با دیگران، اُنس گیرنده و اُنس پذیر است .

اگر انسان باخرد، لگام گسیخته نیست؛ برخود، چیرگی دارد؛ نمی گذارد روحیه ی درگیری با ديگران اورا از راه در کند. چه در خانه، چه در اجتماع و در محيط کار؛ به يقين کردار خردمندانه و عاقلانه اي انجام می دهد و همچنين شيطان را از خود دورمی کند؛ دعوا و در گيري را به زباله دان ريخته و بوي تعفن خشم و کينه توزي را از خود دفع می نماید؛ راه نشاط و مهرورزي را به روي خود گشوده است. امام صادق در اصول کافي ج 2 ص 119 مي فرمايد: مازُويَ الرفقُ عن اهل بيتٍ الاّ زوي عَنهُمُ الخَير: نرمش از هيچ اهل خانه اي باز داشته نشد مگر اين که از خير و نيکي محروم شدند.

‏رسول الله ص فرمود: عَلَيْكُم بِالْعَفوِ فَإِنَّ الْعَفوَ لَا يَزِيدُ الْعَبدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوا يُعِزَّكُمُ اللهُ (کافی، ج ۲ ص ۱۰۸): بر شما باد به گذشت، زیرا گذشت جز عزت برانسان نیفزاید، از یک دیگر بگذرید تا خدا شما را برتری دهد.

امام علی ع: عُقوبَةُ العُقَلاءِ اَلتَّلویحُ؛ عُقوبَةُ الجُهَلاءِ التَّصریحُ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 55 ص 501) باخردان انسان بدکار را با اشاره و کنایه برخورد می کنند؛ نادانان با بدکردار آشکارا و بدون کنایه به سزایش می رسانند.

- عَلَیکَ بِالرِّفقِ فَإنَّهُ مِفتاحُ الصَّوابِ وَسَجیَّةُ اُولِی الألبابِ (غررالحکم ترجمه انصاری فصل 49 ص 480): برشما باد به نرمش با دیگران زیرا آن کلید قفل درستی و منش خردمندان است.

- عَلَیکُم بِالإحسانِ اِلَی العِبادِ وَ العَدلِ فِی البِلادِ تَأمَنوا عِندَ قیامِ الأشهادِ(غررالحکم ترجمه ی انصاری فصل 51 ص 486): برشما باد به نیکی کردن به بندگان خدا و به عدل و داد در شهرها تا در رستاخیزکه گواهان بر شما به پا می ایستند درامنیت باشید.

- أبلغُ ما تَستَدَرُّ بِهِ الرَّحمَةَ أن تُضمِرَ لِجَميعِ النّاسِ الرَّحمَةَ(غررالحکم ترجمه انصاری فصل 8 ص 212): رساترین راه به مهربانی خدا برای خود این است که برهمه مردم مهرورزی داشته باشی.

در این حدیث واژه ی " تُضمِرَ " يعني بايد نيتت، نيت مهرباني به دیگران باشد. در حديث ديگري نيز از امام صادق نقل شده که از "نيت بد" به ديگران سخن مي گويد و آن را با واژه ي "مُضمِر" آورده و بدخواهان ديگران را هرکه باشد، بي دين مي نامد! بي دين بي کردار!

ريش بلندش تا قد شالش باشد! سبيلش را با تيغ بتراشد! لبانش مانند ماهی در آب با ذکرگویی مدام باز و بسته شود! معتکف در مسجد الحرام باشد! حافظ قرآن باشد! اهل جهاد و زکات و خمس باشد! هرکه باشد: مداح باشد! نماز شبخوان باشد! فايده ندارد؛ کرداری از او در پيشگاه آفریدگار جهانیان پذیرفته نمي شود.

امام صادق مي فرمايد: لا يَقبَلُ اللهُ مِن مُؤمِنٍ عَمَلاً وهُوَ مُضمِرٌ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ سوءً : خداوند از مؤمني که نسبت به برادر مؤمنش نيت بدي داشته باشد هيچ عملي را نمي پذيرد.(کافي ج 2 ص 361)

وقتي نسبت به ديگران بدخواه باشيم و به فکر مکر و حيله با آنان حرکت کنيم براي خود چیزی نخواهیم داشت! هيچ، هيچ ،هيچ ! ولي با مهرورزي، خدايي شدن است.

این هم اشعارحکیمانه ی شاهنامه ی فردوسی در این باره:

خداوند کیوان و گردان سپهر = ز بنده نخواهد به جز داد و مهر

بفرمان اویَست گردان سپهر = ازو بازگسترده هرجای مهر

نیاید پسند جهان آفرین = که تو دل بپیچی ز مهر و ز دین

که ما بنده باشیم و فرمان کنیم = روانها به مهرش گروگان کنیم

به یزدان پناهید و فرمان کنید = روان را به مهرش گروگان کنید

پذیرفتم از پاک یزدان که من = بکوشم به خوبی به جان و به تن

کسی را که او پروراند به مهر = بر آن کس نگردد به تندی سپهر

ز یزدان وز ما بدان کس درود = که از داد و مهرش بود تاروپود

ز دارنده بر جان آن کس درود = که از مردمی باشدش تار و پود

ز ما باد بر جان آن کس درود = که داد و خرد باشدش تار و پود

شما مهربانی به افزون کنید = ز دل کینه و آز بیرون کنید

به مهر و به داد و به خوی و خرد = زمانه همی از تو رامش برد

ز درویش چیزی مدارید باز = هرآن کس که هست از شما بی‌نیاز

که من جز به مهر این نگویم همی = سرانجام نیکی بجویم همی

نباید که جز داد و مهر آوریم = وگر چین به کاری به چهر آوریم

بدانی که ما راستی خواستیم = به مهر و وفا دل بیاراستیم

شما مهربانی به افزون کنید = ز دل کینه و آز بیرون کنید

یکایک چو گویی که گسترد مهر = نخواهد نمودن به بد نیز چهر

که گیتی فراوان نماند به کس = بی‌آزاری و داد جویید و بس

زچیز کسان دور دارید دست = بی‌آزار باشید و یزدان‌پرست

خنیده به گیتی به مهر و وفا = ز آهرمنی دور و دور از جفا

مرا آن زمان این سخن بُد درست = ز دل مهربانی نبایست شست

پشیمان نشد هر که نیکی گزید = که بد آب دانش نیارد مزید

بداند بد و نیک مرد خرد = بکوشد به داد و بپیچد ز بد

به گیتی همه تخم زفتی مکار = بترس از گزند و بد روزگار

بپرهیز و جان را به یزدان سپار = به گیتی جز از تخم نیکی مکار

بد آید به مردم ز کردار بد = بد آید به روی بد از کار بد

که هر کو نیاید به راه خرد = ز کردار ترسم که کیفر برد

بگویش که آن کس که بیداد کرد = بشد زین جهان با دلی پر ز درد