11- " ترک جهاد " ازعوامل سقوط فرادستان از فرودستان - 3

باز در قرآن به دو گروه رزمنده، اشاره مى شود. گروهى خدايى و ديگرى شيطانى؛ پر واضح است، جنگ اين دو دسته با هم براى براندازى يكديگراست تا كدام برترى جويد.

الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَولِيَاءَ الشَّيطَانِ ...(نساء/ 76): كسانى كه ايمان آورده اند در راه خدا، و كسانى كه كفر پيشه کرده در راه طغيان گران و سركشان مى جنگند بنابراين با دوستان شيطان بجنگید...

جنگ دشمنان پيامبر با آن حضرت براى نابودى اسلام بود ولى نتوانستند. خداوند نظام شرك آنان را در فتح مكه از بين برد.

جنگ براى بقا و زوال است. بقاى خود و زوال دشمن، شكست دشمن و او را زير سلطه خود در آوردن از راه مبارزه ی مسلحانه ممكن است (بلقيس نيز با گفتن :« شاهان(قدرتمندان) وقتى بر سرزمينی وارد مى شوند آن را به تباهى مى كشند و سران آن را به ذلت می کشانند - و از قدرت بركنار مى كنند -»، اشاره به همين نكته دارد. آيه 34 نمل .) و يا از راه محاصره چه محاصره ی نظامی، چه محاصره های تحریمی كه این دو نيز خود، جنگى است با تمام نيرنگ هاى آشكار و پنهان براى براندازى. دشمنان نظام علوى هم كه در مقابل حضرت قد علم كردند، براى بقاى خود به نبرد برخواستند و با عدم اطاعت مردم از رهبرى على عليه السلام زمينه را براى هجوم پى در پى دشمن به خاك خود فراهم نمودند تا بالاخره دشمنان پيروز شدند و شد آنچه شد؛ علی بنی هاشمی و حسن و حسین نوادگان رسول الله رفتند؛ بنی امیه ی از ترس مسلمان شده، قدرت را با شهید کردن حسین علیه السلام به طور کامل در دست گرفتند.

پس جهاد به مفهوم مبارزه ی مسلحانه آن، در برخورد با دشمنانى كه براى فرو پاشى جامعه ای تلاش مى كنند، امر مهمى است و شايد در زمينه هايى، يكى از برترين عوامل باشد كه مى تواند امتى را تداوم حيات بخشد و ترك آن باعث نابودی گردد.

امام على عليه السلام جهاد را "زره محكم حق و سپر آهنين" آن مى داند و همان طور كه زره، انسان را از آسيب ديدن در مقابل دشمن حفظ مى كند و سپر آهنين نمى گذارد ضربات دشمن بر پيكرانسان لطمه وارد كند، جهاد نيز در حفظ و پايدارى جامعه در مقابل دشمنان نقش اثرگذار و والايى دارد: "وَ هُوَ... دِرعُ اللهِ الحَصينَةُ وَ جُنَّتُهُ الوَثيقَةُ فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُ، ألبَسَهُ اللهُ ثَوبُ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ البَلاء(نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 27 . به نظر می رسد "شَمِلَهُ البَلاء" بهتر از "شَمِلَةُ البَلاء" است): جهاد، زره محكم خدا و سپر مطمئن اوست. هر كس جهاد را ترك كند، خداوند،جامه ی ذلت و خوارى، و لباس بلا و گرفتارى به او مى پوشاند.

سخنرانى امام على عليه السلام درباره ی جهاد، نکته های بسيار ظريفى را در بردارد كه فقط آنچه در ارتباط با بحث نیاز بود، آورده شده است.

درباره ی مناسبت تاريخى خطبه ی جهاد آمده است:

«اين خطبه كه از سخنان سالهاى آخر عمر امام است در شرايطى ايراد شده كه معاويه پس از اعلان خود مختارى و خيره سرى در شام، نواحى مرزى عراق را كه تحت حكومت امام بود، مورد تعرض و تجاوز قرار داده و توسط عوامل مزدورش دست به قتل و غارت و ويرانى زده بود. در يكى از اين تهاجمها، عنصر سفاك و ددمشى به نام سفيان بن عوف غامدى به كمك شش هزار نفر از خون آشام ترين مزدوران معاويه مأموريت يافته بود كه به نوار ساحلى فرات حمله برده، پس از قتل عام وفاداران به امام، وارد شهر انبار شده و از آنجا مداين را اشغال نمايد. سپس از راه شهر واثق به شام باز گردد. معاويه در اين دستور حمله، خطاب به فرمانده دژخيمش تأكيد كرده بود كه “اگر شهر انبار را كه از شهرهاى مهم مرزى قلمرو امام است، مورد تهاجم قرار دهى، گوئى به كوفه، مركز حكومت امام، حمله برده اى؛ اين تهاجم هاى پى در پى دل مردم عراق را به ترس وا مى دارد، عناصرى را كه در ميان ياران امام دل با ما دارند، شاد مى گرداند؛ افراد و گروه هاى مخالف جنگ را به سوى مامى كشاند. اينك به تو دستور مى دهم هر كسى را كه در خط ما نيست اگر مشاهده كردى به قتل برسان و آباديهاى سر راهت را با خاك يكسان كن و اموالشان را غارت نما. زيرا غارت اموال همچون خونريزى، دلها را بيشتر به درد مى آورد .معاويه در انتخابش اشتباه نكرده بود زيرا سفيان مأمورت خود را با آنچه كه خبث سيرتش مى افزود، به انجام رسانيد.»

امام على عليه السلام حتى كسانى را كه جلو دشمن را نگيرند و بگذارند او به خانه و كاشانه شان وارد و بعد با دشمن وارد نبرد شوند، مورد نكوهش ‍ قرار داده و امر محتوم براى آنان را ذلت و خوارى مى داند. این پیش بینی علی علیه السلام با نمونه ی آن که در دوران ما رخ داد، سقوط صدام توسط نیروهای آمریکایی، انگلیسی در سال 2003 میلادی و1382خورشیدی وارد شده در خاک عراق یا طالبان در افغانستان سال 1380:

أَلاَ وَ إِنِّي قَد دَعَوتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلاَءِ اَلْقَومِ لَيلاً وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعلاَناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اُغزُوهُم قَبلَ أَن يَغزُوكُم فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَومٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِم إِلاَّ ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُم حَتَّى شُنَّت عَلَيكُمُ اَلْغَارَاتُ وَ مُلِكَت عَلَيكُمُ اَلْأَوطَانُ(نهج البلاغه خ 27): «هشيار باشيد. من بارها شما را به جنگ اين گروه چه شب ها و چه روزها و به طور آشكار و نهان فراخواندم و به شما گفتم پيش از آن كه به شما حمله كنند شما آماده،وارد جنگ شويد. سوگند به خدا، هيچ ملتى در درون خانه و كاشانه - شهر و ديارشان - وارد جنگ غافلگيرانه نشد مگر اينكه شكست خورده، خوار گرديد. در برابر اين همه تأكيدها شما كار را به يكديگر واگذار كرديد و همديگر را تنها گذارديد و به شكست كشانديد تا آنكه هجوم هاى پى در پى به سوى شما سرازير شد و سرزمين هايتان را گرفتند.»

يَا أَشبَاهَ اَلرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ حُلُومُ الأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ اَلحِجَالِ لَوَدِدتُ أَنِّي لَم أَرَكُم وَ لَم أَعرِفكُم مَعرِفَةً وَ اَللَّهِ جَرَّت نَدَماً وَ أَعقبَت سَدَماً قَاتَلَكُمُ اَللَّهُ لَقَد مَلَأْتُم قَلْبِي قَيحاً وَ شَحَنْتُم صَدرِي غَيظاً وَ جَرَّعتُمُونِي نُغَبَ اَلتَّهمَامِ أَنفَاساً وَ أَفسَدتُم عَلَيَّ رَأْيِي بِالعِصيَانِ وَ اَلخِذْلاَنِ ( نهج البلاغه خ 27): «اى مرد نماها! كه هيچ مردى نداريد؛ خواسته هايتان چون رؤياهاى كودكانه و عقلتان چون عقل عروسان حجله نشين است. البته دوست داشتم كه شما را نمى ديدم و نمى شناختم. سوگند به خدا، آشنايى با شما سرانجام جز پشيمانى و عاقبتى جز اندوه و تأسف ندارد. خدا شما را بكشد. قلب مرا پر از اندوه كرديد و سينه ی مرا با خشم آكنده نموديد و غصه و اندوه را جرعه جرعه در كامم ريختيد و رأى و نظرم را با عصيان و يارى نكردنتان تباه كرديد.»

عدم شركت در جهاد، خانمان برانداز است و اگر مسلمانان توطئه هاى دشمنان اسلام را نشناسند كه از چه راه هايى مى آيد تا جلو آن را بگیرند يا اگر بشناسند در مقابل آن، از خود تحرك نشان ندهند، از هستى فرهنگى و ملى خود دفاع نكنند و به شكل هاى مختلف از جهاد و مبارزه طفره روند، مكتب حياتبخش اسلام عزت و عظمت متبلور شده در نظام مقدس اسلامى را از دست خواهد داد، زمينه فرسوده شدن نهال اسلام و رشد و نمو يافتن فرهنگ طاغوت و كفر فراهم خواهد شد و مى رود تا "نه از تاك، نشان مانَد و نه از تاك نشان".

امام على عليه السلام در خطبه ديگرى نيز امت خود را مذمت مى نمايد كه چرا اهل اطاعت و جهاد نيستند؟ و به آنها گوشزد مى كند دشمن بر اثرعدم شركتتان در جهاد بر شما پيروز خواهند شد:

وَ اَلَّذِي نَفسِي بِيَدِهِ لَيَظهَرَنَّ هَؤُلاَءِ اَلْقَومُ عَلَيكُم لَيسَ لِأَنَّهُم أَوْلَى بِالحَقِّ مِنكُم وَ لَكِنْ لِإِسرَاعِهِم إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِم وَ إِبطَائِكُم عَن حَقِّي وَ لَقَد أَصبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي اِستَنفَرتُكُم لِلْجِهَادِ فَلَم تَنفِرُوا وَ أَسمَعتُكُم فَلَم تَسمَعُوا وَ دَعَوتُكُم سِرّاً وَ جَهراً فَلَم تَستَجِيبُوا وَ نَصَحتُ لَكُم فَلَم تَقبَلُوا أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَربَابٍ أَتلُو عَلَيْكُمْ اَلْحِكَمَ فَتَنفِرُونَ مِنهَا وَ أَعِظُكُم بِالْمَوعِظَةِ اَلبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنهَا وَ أَحُثُّكُم عَلَى جِهَادِ أَهلِ اَلبَغيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَولِي حَتَّى أَرَاكُم مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُم وَ تَتَخَادَعُونَ عَن مَوَاعِظِكُم أُقَوِّمُكُم غُدوَةً وَ تَرجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهرِ اَلْحَنِيَّةِ عَجَزَ اَلْمُقَوِّمُ وَ أَعضَلَ اَلْمُقَوَّمُ (نهج البلاغه فیض الاسلام ص 285 خطبه 96 و نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 97): «سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، قوم معاويه بر شما غلبه مى كنند نه چون آنها بيش از شما بر حقند و استحقاق پيروزى دارند. خير. براى اين است كه آنان صاحب خود معاويه را در رسيدن به اهداف باطلش با شتاب تمام كمك مى كنند ولى شما مرا در مسير بر حقم يارى نمى دهيد (آنان در اطاعت عجله مى كنند، شما در اطاعت كندى و سستى مى نماييد) به یقین همیشه ملت ها از ظلم حاکمانشان می ترسند ولی من شب را به صبح رساندم و از ظلم شما بر خودم نگرانم.

به جهاد وادارتان كردم از جا نجنبيديد؛ در گوشتان گفتم، نشنيديد. در نهان و آشكار شما را فرا خواندم، جوابم نداديد.

پندتان دادم، نپذيرفتيد. حاضريد ولى انگارنيستيد. دستورم را برشما مى خوانم، فرار مى كنيد. فرمانبردارى شما مثل خان و ارباب مى ماند. با موعظه هاى رسا، پندتان دادم ولى از آن گريختيد.

شما را بر مبارزه با اهل تجاوز و قلدرى برمى انگيزانم، هنوز سخنم به پايان نرسيده، مى بينم مثل "قوم سبا" از هم مى پاشيد و پراكنده مى شويد و به مجالس خود باز مى گرديد و فكر مى كنيد از اين اندرزها فريب خورده ايد و كسى گولتان زده است. صبحگاهان شما را سر پا نگاه مى دارم، شب هنگام مثل كمان خميده، قوژ كرده برمى گرديد. برپا دارنده شما، ناتوان و شما برپا شوندگان حيران و سرگردان.»

(«"ايادى سبا" به عنوان مثل از آن استفاده مى شود، در اصل به معنى قدرتمندان و مردان كشور سبا مى باشد كه در قرآن داستانشان در طى آيات سوره سبا نقل شده است كه :"وَ مَزَّقناهُم كُلَّ مُمَزَّقٍ" خداوند به خاطرعملكردشان، نابودشان كرد و بزرگترين شاهكار تمدنشان كه سد "مأرب" بود با سيل عرم ويران گرديد و سلسله ملوك حمير و سبا منقرض گشت ، جز ويرانه هایى از اين تمدن با شكوه كه هم اكنون در اطراف صنعاء پايتخت يمن كشف شده است ، اثرى از آنها بر جاى نماند.» جهاد از ديدگاه ...ص 82.)