13- " عدم پيروي از رهبري جامعه " ازعوامل سقوط فرادستان از فرودستان – 6
13- " عدم پيروي از رهبري جامعه " ازعوامل سقوط فرادستان از فرودستان – 6
در بيان ديگرى آن حضرت "فراخوانى مردم به حق" را از طرف خود، همانند حركت انبيا مىداند كه مردم را به گرايش مكتب حق دعوت مىكردند ولى متأسفانه تبليغ پيامبران در وجودشان اثرى نداشت و امروز فقط نامى از آنان ماندهاست: أيُّها النّاسُ، إنّي قَد بَثَثتُ لَكُم المَواعِظَ الّتي وَعَظَ الأنبياءُ بِها اُمَمَهُم، وَ أدَّيتُ إلَيكُم ماأدَّتِ الأوصياءُ إلى مَن بعدَهم، وأدَّبتُكُم بِسَوطي فَلَم تَستقَيموا؛ و حَدَوتُكم بالزَّواجرِ فلم تَستَوسِقوا. للهِ انتم! أَتَتَوَقَّعون اِماماً غيري يَطَأُ بِكُمُ الطَّريقَ، ويُرشدُكُمُ السَّبيلَ! (نهج البلاغه صبحي صالح خطبه 182):اى مردم! من به شما پندهايى را دادم كه پيامبران امّتهاى خويش موعظه مى كردند و آن چيزى را درباره شما به جاى آوردم كه جانشينان پيامبران پس از آنها بةجاى مى آوردند. من شما را به تازيانه (موعظه) خويش ادب كردم اما شما به راه راست بازنيامديد و شما را با گفتارهاى بيم دهنده ي خويش به راه حق بردم اما هماهنگى نكرديد؛ حال شما را به خدا واگذار مى كنم آيا منتظر رهبرى جز من هستيد كه راه را برايتان هموار نمايد و شما را هدايت كند!
در خطبه ي ديگرى امام على عليهالسلام نتيجه ي عدم اطاعت مردم از خودرا، به سرگردانى بنى اسرائيل تشبيه مى كند كه از حضرت موسى اطاعت نكردند و به آن بلاها گرفتار شدند:
أيُّهَا النّاسُ! لَو لَم تَتَخاذَلوا عَن نَصرِ الحَقِّ، وَلَم تَهِنوا عَن تَوهينِ الباطِلِ، لَم يَطمَع فيكُم مَن لَيسَ مِثلَكُم، وَ لَم يَقوَ مَن قَوِىَ عَلَيكُم ، لٰكِنَّكُم تِهتُم مَتاهَ بَني إسرائيلَ، وَ لَعَمري، لَيُضَعَّفَنَّ لَكُم التِّيهُ مِن بَعدي أضعافاً بِما خَلَّفتُمُ الحَقَّ وَراءَ ظُهورِكُم، وَ قَطَعتُمُ الأدنىٰ؛ وَ وَصَلتُمُ الأَبعَدَ، وَ اعلَموا أَنَّكُم إِنِ اتَّبَعتُمُ الدّاعي لَكُم، سَلَكَ بِكُم مِنهاجَ الرَّسولِ، وَ كَفَيتُم مَؤونَةَ الإِعتِسافِ، وَ نَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عنِ الأَعناقِ (نهج البلاغه صبحي صالح خطبه 166): اى مردم اگر يكديگر را از يارى دادن حق بازنمى داشتيد واز پشت كردن باطل (معاويه ويارانش) سستى نمى نموديد، كسي كه مثل شما نيست به (شهرهاى) شما طمع نمى كردند و كسى كه بر شما تسلط يافته است، نيرو نمى گرفت. اما شما ( بخاطر پيروى نكردن از پيشواى خويش) همچون بنى اسرائيل سرگردان شديد وبه جان خود سوگند مى خورم، پس از من سرگردانى شما چندين برابر خواهد شد، زيرا شما حق را پشت سر خود رها كردهايد؛ به كسى كه از حق دورتر بوده، پيوستهايد وبدانيد كه اگر از رهبر خويش پيروى مى كرديد، شما را به راه رسولخدا مى برد واز رنج كجروى آسوده مى شديد وبار سنگين وسختى را از دوش خود فرو مى انداختيد.
همان طورکه در بحث ترک جهاد آورده شد، امام على عليه السلام مردم خود را به خاطر نافرماني سرزنش مي کند. باز بخشي از آن، يادآوري مي شود: فقط بعضي از آن سخنان را تکراري مي آوريم امت خود را مذمت مى نمايد كه چرا اهل اطاعت و جهاد نيستند؟ و به آنها گوشزد مى كند دشمن بر اثرعدم شركتتان در جهاد بر شما پيروز خواهند شد:
...لَقَد أَصبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي ... وَ أَسمَعتُكُم فَلَم تَسمَعُوا وَ دَعَوتُكُم سِرّاً وَ جَهراً فَلَم تَستَجِيبُوا وَ نَصَحتُ لَكُم فَلَم تَقبَلُوا أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَربَابٍ أَتلُو عَلَيْكُمْ اَلْحِكَمَ فَتَنفِرُونَ مِنهَا وَ أَعِظُكُم بِالْمَوعِظَةِ اَلبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنهَا (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 97): «...به یقین همیشه ملت ها از ظلم حاکمانشان می ترسند ولی من شب را به صبح رساندم و از ظلم شما بر خودم نگرانم...در گوشتان گفتم، نشنيديد. در نهان و آشكار شما را فرا خواندم، جوابم نداديد.پندتان دادم، نپذيرفتيد. حاضريد ولى انگارنيستيد. دستورم را برشما مى خوانم، فرار مى كنيد. فرمانبردارى شما مثل خان و ارباب مى ماند. با موعظه هاى رسا، پندتان دادم ولى از آن گريختيد.»
اگرجوامع بشرى به جاى مخالفت بارهبران خدايى، از در اطاعت مىآمدند، مطيع و گوش به فرمان پيامبران و ولى امرشان مى شدند، خداوند بركات آسمان و زمين را برآنان ارزانى مى داشت:
وَ أَلَّوِ استَقامُوا عَلى الطَّريقَةِ لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقاً لِنَفتِنَهُم فِيه...(جن/ 17-16): اگر در مسير حق، پايدارى واستقامت ورزيده بودند آب وافر و فراوانى به آنان مى داديم تا در آن بيازماييمشان. (مراد از آب فراوان وسع رزق است.)
وَلَو اَنَّهُم اَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجيلَ وَما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لَأَكَلوا مِن فَوقِهِم وَمِن تَحتِ أَرجُلِهِم (مائده/66): اگر اهل كتاب به تورات وانجيل وآنچه خدا برايشان فرو فرستاد، عمل مىكردند، بطور حتم از بالا (آسمان) و از زيرپايشان (زمين) مىخوردند(از آسمان و زمين روزي آنان را زياد مى كرديم).
امام على عليهالسلام نيز در خطبه ي قاصعه به اطاعت مردم از پيامبر اشاره مى نمايد كه باعث گرديد نعمت هاى خداوند متعال بر آنان گسترش يابد ودر آسايش قرار گيرند:
«...فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اَللهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً؛ فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ؛ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ: كَيْفَ نَشَرَتِ اَلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ، جَنَاحَ كَرَامَتِهَا؛ وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا؛ وَ اِلْتَفَّتِ اَلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ؛ وَ فِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ اَلْأُمُورُ بِهِمْ فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ؛ وَ آوَتْهُمُ اَلْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ؛ وَ تَعَطَّفَتِ اَلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرىٰ مُلْكٍ ثَابِتٍ؛ فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى اَلْعَالَمِينَ وَ مُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرَضِينَ. يَمْلِكُونَ اَلْأُمُورَ عَلَى مَنْ كَانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ؛ وَ يُمْضُونَ اَلْأَحْكَامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ؛ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ!...: (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۱۹۲ ص ۲۹۸ ؛ نهج البلاغه فيض الاسلام خ ۲۳۴ ص ۸۰۵) آن گاه به نعمت هاى بزرگى كه خدا به هنگام بعثت پيامبرى به آنان (امّت هاى گذشته) ارزانى داشت، بنگريد كه فرمانبردارى آنان را با آيين خويش پيوند داد. و با دعوت خويش آنان را باهم مهربان ومتحد ساخت. (بنگريد) كه چگونه اين نعمت بال بزرگواريش را برسر آنان گسترد و نهرهاى عيش و عشرت را به سوى آنان روانه كرد و آيين حق با تمام بركاتش آنان را در بر گرفت آنگاه در ميان نعمت ها غرق گشتند واز خرّمى زندگى برخوردار وبهرهمند شدند، امور آنان در سايه قدرتى كامل استوار شد و در سايه عزّت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و امور آنان تحت حكومتى ثابت و پايدار درآمد؛ آنگاه آنان زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين گشتند و فرمانرواى كسانى شدند كه تاكنون بر آنها فرمانروايى مىكردند. تيرى به سوى آنان انداخته نمىشد و سنگى به طرفشان پرتاب نمى گشت (هيچكس قدرت از بين بردن آنها را نداشت و يک نفرهم خيال مبارزه با آنان را در سرنمىپرورانيد)».
خط مشى پيرو آل پيامبر بعد از كلام خدا، ائمه اطهار هستند كه حركات و سكنات آنان بايد الگو براى جامعه ما باشد تابتوان در عصر حاضر، اسلام ناب را حفظ كرد. انديشه و خيال خود را سنت و روش قرارندهيم بلكه گوش به فرمان ائمه باشيم كه امروز از بزرگان دين و دولت اسلامى جز اين انتظاري نمي رود.
امام على عليهالسلام مى فرمايد: «توجه تان به اهل بيت پيامبر باشد و جهت گيرى آنان را برخود لازم بدانيد ودنباله رو آنان باشيد زيرا آنان شما را از راه راست منحرف نمى كنند وبه نابودى و گمراهى بر نمى گردانند. پس اگر آنان نشستند، شما نيز بنشينيد واگر بلند شدند، شما نيز بلند شويد؛ بر آنان پيشى نگيريد كه گمراه وسرگردان مى شويد واز آنان عقب نمانيد كه نابود مى شويد: أُنظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُم؛ فَالْزَمُوا سَمْتَهُم وَ اِتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْفِي رَدًى؛ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا...»(نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 97 ص 143؛ نهج البلاغه موضوعى ص 602)
براى اين كه نظامامامت علوي ماندگار باشد و جامعه راه پايدارى و پويايى خود را ادامه دهد، بايد جامعه به وظايفى كه حضرت امير عليهالسلام مشخص فرموده، عمل نمايد:
وَأمّا حَقّي عَلَيكُم: اما حقوق من بر شما:
1 ـ فَالوَفاءُ بِالبَيعَة: وفادارى به بيعت نظام و رهبرى آن.
2 ـ وَ النَّصيحة في المَشهدِ وَ المَغيبِ: دلسوزى در نهان و آشكار با پيشنهادهاي سازنده نه (گزنده).
3 ـ وَ الإِجابةُ حينَ أَدعوكُم: پاسخ مثبت به نداى رهبرى جامعه بدون تأخير.
4 ـ وَ الطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم: پيروى از دستورها و اوامر رهبرى امّت بدون فوت وقت.
(نهج البلاغه فيض الاسلام ص 114 خطبه 34؛ نهج البلاغه صبحی صالح خطبه34 ص 79)
آن طور که گفته اند: "نُصح" در لغت به معناى "اخلاص در عمل" مى باشد؛ معناى "پند و اندرز" نيز مى دهد و هركارى كه از روى "شفقت و دلسوزى" باشد به آن "نُصح" گويند.(مفردات راغب، قاموس قرآن ماده نصح، تفسير ابن كثير در ذيل آيه 12 قصص) در قرآن هم اين معانى بكار رفته است: أُبَلِّغُكُم رِسالاتِ رَبِّي وَاَنصَحُ لَكُم (اعراف/62): رسالات : "بسته هاي هدايتي" پروردگارم را به شما رساندم و شما را "نصيحت" مى كنم.
فَقالَتْ هَل أَدُلُّكُم عَلى أَهلِ بَيتٍ يَكفُلُونَهُ لَكُم وَ هُم لَهُ ناصِحُون(قصص/12): (خواهر موسى) گفت: آيا خانوادهاى را به شما معرفى كنم كه او را برايتان كفالت نمايد ودلسوز او باشد(از او مواظب كند.)
تُوبُوا اِلىَ اللّهِ تَوبَةً نَصوحاً:( تحريم /8) به طرف خدا توبه اى خالص نماييد.
به نظر مى رسد "پند واندرزدادن"، "دلسوزى وشفقت" و"خالص وپاك بودن" هرسه معنا به چيزى بر مى گردد كه انگيزه درونى «عشق ومهربانى ودلسوزى» را در بر دارد، چه سخن خير باشد و چه عمل خير. در فرمايش حضرت امير عليهالسلام هم كه «نصيحت» آمده به فقط معناى «پند واندرز دادن» افراد جامعه به آن حضرت نيست بلكه "مراقبت ومواظبت" از آن مقام عظماي ولايت وامامت در نهان وآشكار با كمال عشق و محبت نسبت به آن حضرت مطرح است. به ويژه اينكه در اين قسمت بدون حرف اضافه آمده است و گمان مى رود معناى اصلى نُصح: "مواظبت ومراقبت" از گزند حوادث باشد كه هرسه معناى مذكور از جهتى به آن پيوند مىخورند.
اين فقط مردم نيستند که بايد اين چنين حقوقي را براي پيشوايي جامعه مراعات کنند بلکه امامت جامعه نيز حقوق مردم را بر خودلازم بداند.سخنان آن حضرت دراين باره:
فَأمّا حَقُّكُم عَلَيَّ: اما حقوق شما بر من:
1 ـ فَالنَّصيحَةُ لَكُم: براى شما ناصح باشم.
2 ـ وَ تَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم: سهم شما را از اموال عمومى بپردازم.
3 ـ وَ تَعليمُكُم كَيلا تَجهَلُوا: آگاهى دادن به شما، تا ناآگاه نباشيد.
4 ـ وَ تَأديبُكُم كَيما تُعَلِّمُوا(1): زمينه ي رشدتان را فراهم نمايم.(نهج البلاغه فيض الاسلام ص 114 خطبه 34؛ نهج البلاغه صبحی صالح خطبه34 ص 79)
در بيان ديگرى آن حضرت "فراخوانى مردم به حق" را از طرف خود، همانند حركت انبيا مىداند كه مردم را به گرايش مكتب حق دعوت مىكردند ولى متأسفانه تبليغ پيامبران در وجودشان اثرى نداشت و امروز فقط نامى از آنان ماندهاست: أيُّها النّاسُ، إنّي قَد بَثَثتُ لَكُم المَواعِظَ الّتي وَعَظَ الأنبياءُ بِها اُمَمَهُم، وَ أدَّيتُ إلَيكُم ماأدَّتِ الأوصياءُ إلى مَن بعدَهم، وأدَّبتُكُم بِسَوطي فَلَم تَستقَيموا؛ و حَدَوتُكم بالزَّواجرِ فلم تَستَوسِقوا. للهِ انتم! أَتَتَوَقَّعون اِماماً غيري يَطَأُ بِكُمُ الطَّريقَ، ويُرشدُكُمُ السَّبيلَ! (نهج البلاغه صبحي صالح خطبه 182):اى مردم! من به شما پندهايى را دادم كه پيامبران امّتهاى خويش موعظه مى كردند و آن چيزى را درباره شما به جاى آوردم كه جانشينان پيامبران پس از آنها بةجاى مى آوردند. من شما را به تازيانه (موعظه) خويش ادب كردم اما شما به راه راست بازنيامديد و شما را با گفتارهاى بيم دهنده ي خويش به راه حق بردم اما هماهنگى نكرديد؛ حال شما را به خدا واگذار مى كنم آيا منتظر رهبرى جز من هستيد كه راه را برايتان هموار نمايد و شما را هدايت كند!
در خطبه ي ديگرى امام على عليهالسلام نتيجه ي عدم اطاعت مردم از خودرا، به سرگردانى بنى اسرائيل تشبيه مى كند كه از حضرت موسى اطاعت نكردند و به آن بلاها گرفتار شدند:
أيُّهَا النّاسُ! لَو لَم تَتَخاذَلوا عَن نَصرِ الحَقِّ، وَلَم تَهِنوا عَن تَوهينِ الباطِلِ، لَم يَطمَع فيكُم مَن لَيسَ مِثلَكُم، وَ لَم يَقوَ مَن قَوِىَ عَلَيكُم ، لٰكِنَّكُم تِهتُم مَتاهَ بَني إسرائيلَ، وَ لَعَمري، لَيُضَعَّفَنَّ لَكُم التِّيهُ مِن بَعدي أضعافاً بِما خَلَّفتُمُ الحَقَّ وَراءَ ظُهورِكُم، وَ قَطَعتُمُ الأدنىٰ؛ وَ وَصَلتُمُ الأَبعَدَ، وَ اعلَموا أَنَّكُم إِنِ اتَّبَعتُمُ الدّاعي لَكُم، سَلَكَ بِكُم مِنهاجَ الرَّسولِ، وَ كَفَيتُم مَؤونَةَ الإِعتِسافِ، وَ نَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عنِ الأَعناقِ (نهج البلاغه صبحي صالح خطبه 166): اى مردم اگر يكديگر را از يارى دادن حق بازنمى داشتيد واز پشت كردن باطل (معاويه ويارانش) سستى نمى نموديد، كسي كه مثل شما نيست به (شهرهاى) شما طمع نمى كردند و كسى كه بر شما تسلط يافته است، نيرو نمى گرفت. اما شما ( بخاطر پيروى نكردن از پيشواى خويش) همچون بنى اسرائيل سرگردان شديد وبه جان خود سوگند مى خورم، پس از من سرگردانى شما چندين برابر خواهد شد، زيرا شما حق را پشت سر خود رها كردهايد؛ به كسى كه از حق دورتر بوده، پيوستهايد وبدانيد كه اگر از رهبر خويش پيروى مى كرديد، شما را به راه رسولخدا مى برد واز رنج كجروى آسوده مى شديد وبار سنگين وسختى را از دوش خود فرو مى انداختيد.
همان طورکه در بحث ترک جهاد آورده شد، امام على عليه السلام مردم خود را به خاطر نافرماني سرزنش مي کند. باز بخشي از آن، يادآوري مي شود: فقط بعضي از آن سخنان را تکراري مي آوريم امت خود را مذمت مى نمايد كه چرا اهل اطاعت و جهاد نيستند؟ و به آنها گوشزد مى كند دشمن بر اثرعدم شركتتان در جهاد بر شما پيروز خواهند شد:
...لَقَد أَصبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي ... وَ أَسمَعتُكُم فَلَم تَسمَعُوا وَ دَعَوتُكُم سِرّاً وَ جَهراً فَلَم تَستَجِيبُوا وَ نَصَحتُ لَكُم فَلَم تَقبَلُوا أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَربَابٍ أَتلُو عَلَيْكُمْ اَلْحِكَمَ فَتَنفِرُونَ مِنهَا وَ أَعِظُكُم بِالْمَوعِظَةِ اَلبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنهَا (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 97): «...به یقین همیشه ملت ها از ظلم حاکمانشان می ترسند ولی من شب را به صبح رساندم و از ظلم شما بر خودم نگرانم...در گوشتان گفتم، نشنيديد. در نهان و آشكار شما را فرا خواندم، جوابم نداديد.پندتان دادم، نپذيرفتيد. حاضريد ولى انگارنيستيد. دستورم را برشما مى خوانم، فرار مى كنيد. فرمانبردارى شما مثل خان و ارباب مى ماند. با موعظه هاى رسا، پندتان دادم ولى از آن گريختيد.»
اگرجوامع بشرى به جاى مخالفت بارهبران خدايى، از در اطاعت مىآمدند، مطيع و گوش به فرمان پيامبران و ولى امرشان مى شدند، خداوند بركات آسمان و زمين را برآنان ارزانى مى داشت:
وَ أَلَّوِ استَقامُوا عَلى الطَّريقَةِ لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقاً لِنَفتِنَهُم فِيه...(جن/ 17-16): اگر در مسير حق، پايدارى واستقامت ورزيده بودند آب وافر و فراوانى به آنان مى داديم تا در آن بيازماييمشان. (مراد از آب فراوان وسع رزق است.)
وَلَو اَنَّهُم اَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجيلَ وَما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لَأَكَلوا مِن فَوقِهِم وَمِن تَحتِ أَرجُلِهِم (مائده/66): اگر اهل كتاب به تورات وانجيل وآنچه خدا برايشان فرو فرستاد، عمل مىكردند، بطور حتم از بالا (آسمان) و از زيرپايشان (زمين) مىخوردند(از آسمان و زمين روزي آنان را زياد مى كرديم).
امام على عليهالسلام نيز در خطبه ي قاصعه به اطاعت مردم از پيامبر اشاره مى نمايد كه باعث گرديد نعمت هاى خداوند متعال بر آنان گسترش يابد ودر آسايش قرار گيرند:
«...فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اَللهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً؛ فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ؛ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ: كَيْفَ نَشَرَتِ اَلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ، جَنَاحَ كَرَامَتِهَا؛ وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا؛ وَ اِلْتَفَّتِ اَلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ؛ وَ فِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ اَلْأُمُورُ بِهِمْ فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ؛ وَ آوَتْهُمُ اَلْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ؛ وَ تَعَطَّفَتِ اَلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرىٰ مُلْكٍ ثَابِتٍ؛ فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى اَلْعَالَمِينَ وَ مُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرَضِينَ. يَمْلِكُونَ اَلْأُمُورَ عَلَى مَنْ كَانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ؛ وَ يُمْضُونَ اَلْأَحْكَامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ؛ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ!...: (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۱۹۲ ص ۲۹۸ ؛ نهج البلاغه فيض الاسلام خ ۲۳۴ ص ۸۰۵) آن گاه به نعمت هاى بزرگى كه خدا به هنگام بعثت پيامبرى به آنان (امّت هاى گذشته) ارزانى داشت، بنگريد كه فرمانبردارى آنان را با آيين خويش پيوند داد. و با دعوت خويش آنان را باهم مهربان ومتحد ساخت. (بنگريد) كه چگونه اين نعمت بال بزرگواريش را برسر آنان گسترد و نهرهاى عيش و عشرت را به سوى آنان روانه كرد و آيين حق با تمام بركاتش آنان را در بر گرفت آنگاه در ميان نعمت ها غرق گشتند واز خرّمى زندگى برخوردار وبهرهمند شدند، امور آنان در سايه قدرتى كامل استوار شد و در سايه عزّت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و امور آنان تحت حكومتى ثابت و پايدار درآمد؛ آنگاه آنان زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين گشتند و فرمانرواى كسانى شدند كه تاكنون بر آنها فرمانروايى مىكردند. تيرى به سوى آنان انداخته نمىشد و سنگى به طرفشان پرتاب نمى گشت (هيچكس قدرت از بين بردن آنها را نداشت و يک نفرهم خيال مبارزه با آنان را در سرنمىپرورانيد)».
خط مشى پيرو آل پيامبر بعد از كلام خدا، ائمه اطهار هستند كه حركات و سكنات آنان بايد الگو براى جامعه ما باشد تابتوان در عصر حاضر، اسلام ناب را حفظ كرد. انديشه و خيال خود را سنت و روش قرارندهيم بلكه گوش به فرمان ائمه باشيم كه امروز از بزرگان دين و دولت اسلامى جز اين انتظاري نمي رود.
امام على عليهالسلام مى فرمايد: «توجه تان به اهل بيت پيامبر باشد و جهت گيرى آنان را برخود لازم بدانيد ودنباله رو آنان باشيد زيرا آنان شما را از راه راست منحرف نمى كنند وبه نابودى و گمراهى بر نمى گردانند. پس اگر آنان نشستند، شما نيز بنشينيد واگر بلند شدند، شما نيز بلند شويد؛ بر آنان پيشى نگيريد كه گمراه وسرگردان مى شويد واز آنان عقب نمانيد كه نابود مى شويد: أُنظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُم؛ فَالْزَمُوا سَمْتَهُم وَ اِتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْفِي رَدًى؛ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا...»(نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 97 ص 143؛ نهج البلاغه موضوعى ص 602)
براى اين كه نظامامامت علوي ماندگار باشد و جامعه راه پايدارى و پويايى خود را ادامه دهد، بايد جامعه به وظايفى كه حضرت امير عليهالسلام مشخص فرموده، عمل نمايد:
وَأمّا حَقّي عَلَيكُم: اما حقوق من بر شما:
1 ـ فَالوَفاءُ بِالبَيعَة: وفادارى به بيعت نظام و رهبرى آن.
2 ـ وَ النَّصيحة في المَشهدِ وَ المَغيبِ: دلسوزى در نهان و آشكار با پيشنهادهاي سازنده نه (گزنده).
3 ـ وَ الإِجابةُ حينَ أَدعوكُم: پاسخ مثبت به نداى رهبرى جامعه بدون تأخير.
4 ـ وَ الطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم: پيروى از دستورها و اوامر رهبرى امّت بدون فوت وقت.
(نهج البلاغه فيض الاسلام ص 114 خطبه 34؛ نهج البلاغه صبحی صالح خطبه34 ص 79)
آن طور که گفته اند: "نُصح" در لغت به معناى "اخلاص در عمل" مى باشد؛ معناى "پند و اندرز" نيز مى دهد و هركارى كه از روى "شفقت و دلسوزى" باشد به آن "نُصح" گويند.(مفردات راغب، قاموس قرآن ماده نصح، تفسير ابن كثير در ذيل آيه 12 قصص) در قرآن هم اين معانى بكار رفته است: أُبَلِّغُكُم رِسالاتِ رَبِّي وَاَنصَحُ لَكُم (اعراف/62): رسالات : "بسته هاي هدايتي" پروردگارم را به شما رساندم و شما را "نصيحت" مى كنم.
فَقالَتْ هَل أَدُلُّكُم عَلى أَهلِ بَيتٍ يَكفُلُونَهُ لَكُم وَ هُم لَهُ ناصِحُون(قصص/12): (خواهر موسى) گفت: آيا خانوادهاى را به شما معرفى كنم كه او را برايتان كفالت نمايد ودلسوز او باشد(از او مواظب كند.)
تُوبُوا اِلىَ اللّهِ تَوبَةً نَصوحاً:( تحريم /8) به طرف خدا توبه اى خالص نماييد.
به نظر مى رسد "پند واندرزدادن"، "دلسوزى وشفقت" و"خالص وپاك بودن" هرسه معنا به چيزى بر مى گردد كه انگيزه درونى «عشق ومهربانى ودلسوزى» را در بر دارد، چه سخن خير باشد و چه عمل خير. در فرمايش حضرت امير عليهالسلام هم كه «نصيحت» آمده به فقط معناى «پند واندرز دادن» افراد جامعه به آن حضرت نيست بلكه "مراقبت ومواظبت" از آن مقام عظماي ولايت وامامت در نهان وآشكار با كمال عشق و محبت نسبت به آن حضرت مطرح است. به ويژه اينكه در اين قسمت بدون حرف اضافه آمده است و گمان مى رود معناى اصلى نُصح: "مواظبت ومراقبت" از گزند حوادث باشد كه هرسه معناى مذكور از جهتى به آن پيوند مىخورند.
اين فقط مردم نيستند که بايد اين چنين حقوقي را براي پيشوايي جامعه مراعات کنند بلکه امامت جامعه نيز حقوق مردم را بر خودلازم بداند.سخنان آن حضرت دراين باره:
فَأمّا حَقُّكُم عَلَيَّ: اما حقوق شما بر من:
1 ـ فَالنَّصيحَةُ لَكُم: براى شما ناصح باشم.
2 ـ وَ تَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم: سهم شما را از اموال عمومى بپردازم.
3 ـ وَ تَعليمُكُم كَيلا تَجهَلُوا: آگاهى دادن به شما، تا ناآگاه نباشيد.
4 ـ وَ تَأديبُكُم كَيما تُعَلِّمُوا(1): زمينه ي رشدتان را فراهم نمايم.(نهج البلاغه فيض الاسلام ص 114 خطبه 34؛ نهج البلاغه صبحی صالح خطبه34 ص 79)
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ ساعت 14:19 توسط نصــــرت الله جـــــمالي
|
تصویری از خرداد ماه 1390 - زندگینامه علمی: