پيش نوشتار
آنچه در پيش‏رو داريد و از نظر شما مى‏گذرد، پژوهشی است درباره ی مسایل مدیریت سیاسی به نام "عوامل سقوط حكومت ها" يا نظام هاى سياسى امت‏ها، كه در مقطع كنونى لازم است انديشه‏گران، برنامه‏ريزان و صاحب نظران  ‏نظام مقدس اسلامى به آن توجه كامل داشته باشند و با دقت همه جانبه طورى ارائه طريق نمايند كه راه‏هاى مبارزه با سقوط و فروپاشى امّت اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در آن نهفته باشد و نگذاريم جامعه نوپاى و نوبنياد اسلامى در مسيرى گام بردارد كه نيستى و انقراض خود را در پى داشته باشد.
از ديدگاه ما هيچ پديده‏اى رخ نمى‏دهد و وجود نمى‏یابد مگر اين كه داراى علل و عواملى باشد. عوامل و علت ها، زمينه ی ایجاد و هست شدن پديده‏ها را فراهم مى‏كنند. معلول ها، هميشه بر اساس يك سرى از علت ها بنا مى‏شوند. فروپاشی، سقوط و نابودى يك پديده يا جامعه نيز به طور طبیعی، عواملى دارند؛ همان طور كه بر پايى و پا برجایی يك جامعه بر اساس علت هایی است.
استاد شهيد، مرتضى مطهرى قدس‏سره نيز در كتاب "جامعه و تاريخ"، ضمن آوردن دیدگاه های ديگران می گوید:
«تصادف بر جهان حكمفرما نيست، اين نكته را مى‏توان از روميان پرسيد زيرا آنان تا زمانى كه برنامه‏اى در فرمانروايى داشتند، با كاميابى‏هاى پياپى قرين بودند و چون برنامه‏اى ديگر در پيش گرفتند با ادبارهاى پياپى روبرو شدند. در هر نظام سلطنتى علت هايى خواه اخلاقى و خواه جسمانى در كاراست كه نظام مذكور را به اعتلا مى‏رساند؛ بر قرار مى‏دارد يا به سوى پرتگاه نابودى سوق مى‏دهد. همه اين پيشامدها تابع اين عللند، و اگر تصادف يك نبرد، يعنى علتى خاص، دولتى را واژگون كرده‏باشد يقيناً علتى كلى دركاربوده كه موجب گرديده .. تا دولت مذكور به دنبال يك نبرد از پا درآيد؛ سخن كوتاه، روند اصلى است كه موجب همه پيشامدهاى جزئى مى‏شود. (به نقل از كتاب "مراحل اساسى انديشه در جامعه‏شناسى" ص 27)
قرآن كريم تصريح مى‏كند كه امت‏ها و جامعه‏ها از آن جهت كه امت و جامعه‏اند (نه صرفاً افراد جامعه‏ها) سنت‏ها و قانونها، و اعتلاها و انحطاطها بر طبق آن سنت‏ها و قانونها دارند. سرنوشت مشترك داشتن به معنى سنت داشتن جامعه‏است.»( جامعه و تاريخ، ص 29)
شهيد سيد محمدباقر صدر نيز در كتاب "سنتهاى تاريخ در قرآن" مى‏ گوید:
«...قرآن حادثه تاريخى را رنگ غيبى به آن نمى‏بخشد تا آن را از روابط ديگرش قطع كند و مستقيماً به خداى مربوط سازد. قرآن رابطه با خدا را به جاى رابطه علت و معلول نمى‏فهمد، بلكه سنت تاريخى را به خدا مربوط مى‏سازد. به اين معنى كه شكل روابط و پيوندها را به خدا نسبت مى‏دهد. قرآن وجود روابطى بين حوادث تاريخى اين عالم را پذيرفته ولى مى‏گويد اين روابط بين حوادث تاريخى تعبيرى از حكمت خدا و حسن تدبير و تقدير او در ساختمان جهان و در جولانگاه حوادث تاريخى است.( سنّت‏هاى تاريخ در قرآن، ترجمه سيد جمال‏الدين موسوى اصفهانى، ص 143 و 142) عده‏اى از آيات سنت‏هاى تاريخى را به زبان قضيه شرطيه بيان كرده‏است.. در اين قانون گفته نمى‏شود چه موقع شرط محقق مى‏گردد ولى مى‏گويد هرگاه شرط محقق گرديد جزا محقق خواهد شد.»( همان ص 167 و 166)
بر همين اساس در فرهنگ اسلامى براى پيشگيرى از چنين وضعيتى، ضوابط و عواملى مطرح شده‏است. ما از متون اسلامى، قرآن و نهج‏البلاغه را برگزيده‏ايم تا بدانيم: عوامل " از میان رفتن امت‏ها" يا "سقوط نظام هاى حاكم بر جامعه‏ها" چيست؟
قرآن از سنت‏ها و قوانينى كه بر احوال و رويدادها حاكمند، آنچه در مسير وحى مورد نياز بوده، آورده است و حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام كه قرآن ناطق و مفسّر كلام وحى و به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آگاه‏تر و عالم‏تر است، در جاى جاى كلام خود به مناسبت ها، آن ها را گوش زد کرده‏است. پرداختن به اين عوامل، "علاج واقعه قبل از وقوع" است و بر هر مسلمانى فرض است تا به هر شكل ممكن، مكتب حياتبخش اسلام را زنده و پابرجا نگهدارد و در اين راه گام هاى استوار و انديشمندانه بردارد.
نگارنده ترديد ندارد آن چه را به عنوان "عوامل سقوط" آورده است، "اين است و جز اين نيست"نخواهد بود. همچنين عوامل هركدام به تنهايى عامل براندازى نيستند و نمى‏توانند "علت تامّه" باشند بلكه «علت مُعدّه" هستند، ممكن است هركدام با همراهى يك يا چند عامل ديگر زمینه  و روند سقوط يك نظام سياسى را فراهم آورند.
اميداست اساتيد بزرگ، انديشمندان مسایل مدیریتی جامعه از حوزه و دانشگاه و خوانندگان گرامى با ارائه ديدگاه‏هاى خود ما را در به كمال رساندن بحث يارى فرمايند.
آنچه اين طرح در بر دارد: بخش اول نسبت به واژه هاى "عوامل"، "سنت"،"انقراض" و "أُمّت" و واژه های جای گزین این دو، شناخت لغوى و يا اصطلاحى پيداكنيم . زيرا اين واژه‏ها در نبشته ی حاضر كاربرد دارد.
در بخش دوم كه در برگیرنده ی سيزده فصل ازعوامل سقوط است، بااستفاده از قرآن و نهج‏البلاغه به آن دست يافته‏ايم و حتى ممكن است عوامل ديگرى، مطرح باشد كه هنوز آنهارا نشناخته‏ايم.
آنچه از همه مهم‏تراست، ديدگاه شگفت‏انگيز حضرت امير عليه‏السلام نسبت به شناخت عوامل فروپاشى نظام هاى مسلط بر جامعه‏ها و روانشناسى اجتماعى امّت‏ها مى‏باشد كه نه تنها با گذشت قرن‏ها كهنه نشده بلكه هنوز هم علماى علم الاجتماع و جامعه شناس با اين همه پيشرفتهاى علمى به تمام آن عوامل نرسيده‏اند و نبايد ابن خلدون را پدر علم جامعه شناسى قلمداد كرد بلكه بايد قرآن و حضرت على عليه‏السلام را اولين آگاهان مسائل علم الاجتماع دانست و به يقين ديدگاه حضرت امير عليه‏السلام براى هميشه جديد و مطرح خواهدبود زيرا در وصيت آن رهبر فرزانه عالم بشريت به فرزندش امام حسن عليه‏السلام فرمود: «پسرم! اگرچه با پيشينيان زندگى نكرده‏ام ولى آنقدر در كردارشان به دقت نظر كرده‏ام، در تاريخ و اخبار آنان انديشيده‏ام و در آثارشان سير نموده و گشته‏ام تااين‏كه يكى از آنان شده‏ام ... بنابراين اعمال سره را از ناسره و بهره‏گير را از ضرر زا شناخته‏ام.»( نهج‏البلاغه فيض السلام و صبحى صالح، نامه 31).
بنا بر این  در شناخت امت‏هاى گذشته، احدى مانند آن حضرت سيرنكرده و چنين ادعايى نمى‏تواند داشته ‏باشد.
شايان توجّه است: اگر درباره ی انقراض امّت هاى گذشته بحث كرده‏ايم، فقط منظور نابودى همان هاست و الاّ هستند امّت‏هايى كه به عنوان جزئى از جامعه بشرى، حيات چندين هزار ساله دارند و آنچه دچار تغيير و دگرگونى شده، نظام حاكم بر آن جامعه ها بوده است.
در پايان لازم به ياد آورى‏است براى ترجمه ی آيات علاوه بر برداشت شخصى با كمك كتب لغت و تفسير، به قران‏هاى ترجمه ی: مرحوم قمشه‏اى، مرحوم معزّى، مكارم شيرازى، فولادوند، مجتبوی، بهرام پور   مراجعه شده‏است. براى ترجمه روايات مذكور از ترجمه نهج البلاغه موضوعى اسماعيل تاجبخش و بعد به ترتيب از ترجمه مرحوم فيض الاسلام و دكتر شهيدى استفاده شده و بیشتر نظر خود را در ترجمه با مراجعه به كتب لغت اعمال كرده‏ام.
اولین نوشته ی كتاب حاضر، جزوه ای بود با نام " علل سقوط جامعه در نهج البلاغه" به سال 1369؛ که در بهمن ماه  1371 کیهان آن را طی چند شماره با همین نام به چاپ رساند سپس گسترش آن پايان‏نامه‏ى دوره‏ى كارشناسى‏ارشد دانشكده اصول‏الدين قم، با نام "عوامل‏انقراض امّت‏ها در قرآن و نهج‏البلاغه" در سال 1377گردید كه باكسب نمره عالى پذيرفته شد. بعد از آن با تغییراندکی "عوامل سقوط حكومت‏ها" نام گرفت و در سال 1378به چاپ رسید. اکنون با ویرایش مجدد، تقدیم  دوست داران این موضوع می شود.