بدگمانی به دیگران یعنی راندن دیگران از خود

شک و کنترل انسان ها، توسط یکدیگر یکی از رفتارهای دردسر آفرین ، نابودگرا و دشمن ساز است؛ شمع پر فروغ مهربانی و محبت را خاموش می کند و زمینه جدایی انسان ها را از یک دیگر فراهم می آورد چه جامعه ی کوچک خانواده باشد و چه جامعه بزرگ یک کشور باشد. حد اقل نتیجه اش در خانواده، طلاق عاطفی زن و شوهر؛ خراب کردن رابطه دوستی بین "پدرومادر" و "فرزندان"؛ مثل خراب کردن رابطه ی "دختر" و "مادر" یا "فرزندان" دیگر را از پدر و مادر به وجود می آورد. "شک" و "بدگمانی" به دیگران ، احترام و اطمینان که سنگ بنای زندگی مشترک است را از میان می برد و خانه را به جهنم تبدیل می کند. ریشه شک و کنترل را می‌توان در ترس، بیماری سوء تفاهم، رفتاربد بینانه دو همسر، نگرانی و حتی توهّم جستجو کرد. وقتی ترس از دست دادن قدرت بر مدیر خانه یا جامعه غلبه کرد بادید بدبینی به همه حتا نزدیک ترین افراد می نگرد و ممکن است چشم فرزند خود را نیز از حدقه درآورد و قصد جان افسران خود را نماید . درست همانچه برای نادر شاه پیش آمد.

این شک و بدبینی به دیگران افزون بر این که بر عصبانیت و نگرانی مدیر می افزاید، تبدیل به نگرانی‌های جدیدی می‌شوند و ترس و هراس "از دست دادن" آن چه دارد، مدیر را به بیشتر کنترل کردن وادار می کند. اینجا نقطه ی تخریب آغاز می شود: درگیری با دشمنان توهّمی؛ بیشتر برای خود دشمن درست کردن و با دست خود زیر پای خود را خالی کردن. مدیر از زیر دستان می ترسد و دیگران نیز به خاطر زورگویی بدبینانه ی مدیروحشت زده اند و این حالت ادامه چندانی ندارد و برش و جدایی پدید می آید و انسان طاقت ندارد در این وضعیت درجا بزند. اعتماد رخت بر می بندد.