کو آدمی؟ شعر
هوا هم " ناجوانمردانه سرد است"
"سر" ما هم ز درد و غصه درد است.
دروغ و حیله دنیا را گرفته.
صداقت با درستی قید و بند است.
همه نیرنگ در اندیشه دارند.
دل مردم بسان گرگ، سنگ است.
کسی در فکر "بی چاره" نباشد.
"سر" ما هم ز درد و غصه درد است.
دروغ و حیله دنیا را گرفته.
صداقت با درستی قید و بند است.
همه نیرنگ در اندیشه دارند.
دل مردم بسان گرگ، سنگ است.
کسی در فکر "بی چاره" نباشد.
همه قطب شمالِ یخ چو سنگ است.
چه بسیارند "مُفلِس" های بی چیز...
کرایه منزل و بی نان هم نیز
خدایا "نطعم المسکین" نگشتیم
تو رحمی کن به ما آدم نگشتیم
قیافه آدم وز روح گرگیم
نشان از بلبلیم و روح جغدیم
صفت داریم هم چون بوقلمون
دو رنگیم و به دستان دشنه ی خون
عجب وضعی ست وضع آدمیت
در این عصر جهانی بی حمیت
همه در فکر خود هستند و دنیا
مقام و جاه و پول و کاخ و ویلا
همین ها کرده قلب ما بسان سنگ
همه کینه ، عداوت گشته و جنگ
همه خواهیم همدیگر "دَراندن"
چو کفتاریم بر "جیفه" دراندن
کجا شد آدمیت، مهربانی؟
ندانم من شدم دیوانه مانی
بود قصه دراز و غصه بسیار
بمانَد تا زمانی، حق نگهدار
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 7:4 توسط نصــــرت الله جـــــمالي
|
تصویری از خرداد ماه 1390 - زندگینامه علمی: